p21

چند روز بعد
کوک:اتهه..(داد)
ات:بله..
کوک:امشب تولد سوزیه دعوتمون کرده ...ساعت 7میریم....
ات:اوکی...
ساعت 5:35
ویو ات
رفتم بالا.. وارد حموم شدم خواستم یه دوش یه ربعه بگیرم که دیدم یهو در حموم باز شد ...
ات:هیننن(که یهو دستای یکی جلوی چشماش رو گرفت )
ات:هی کی هستی ..(بغض)
که یهووووووووووووووووووو






سلامممممممممممم دوستاننننننننن اومدممممم با یه عالمهههه پارتتتتتتتت
دیدگاه ها (۲)

p22

p23

p20

P19

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۷

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

پارت آخرآنچه گذشت: از دستشویی امدم بیرون که دیدم......یهو یو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط